معنی؛ مفهوم: دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست / در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۳)، چه جویی آن ادبی کآن ادب ندارد نام / چه گویی آن سخنی کآن سخن ندارد چ ...
فرهنگ فارسی عمید
چه مرا: فرستم به هر سال من باژ و ساو / به پیش تو زآن چم بُوَد توش و تاو (فردوسی۴: ۲/۱۳۵۸).
توضیح دربارۀ معنی واژه یا اصطلاح معمولا از زبانی به زبان دیگر [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ چَ / چِ ] (اِ) چشم بود؛ به زبان مرو. (فرهنگ اسدی). مردم دارالمرز و مردم مروشاهجان چشم را می گویند که به عربی عین خوانند. (برهان) (از جهانگیری). به زبان مرو و دارالمرز، مخفف چشم. (رشیدی). ب ...
لغتنامه دهخدا
[ چُ ] (اِ) به معنی لاف و تفاخر. (از برهان). (از جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). (ناظم الاطباء). و رجوع به چُمیدن شود. || حیوان را نیز گویند که مطلق جاندار است. (برهان). حیوان ران ...
[ چَ ] (اِخ) دهی از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در ۸ هزارگزی شمال تفت و ۴ هزارگزی باختر راه تفت به یزد واقع است. جلگه و معتدل است و ۲۱۸ تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل ...
[ چَ ] (اِخ) ده مخروبه ای است از دهستان براآن بخش حومهٔ شهرستان اصفهان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ مِ اَ ] (اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از قرای کهکیلویهٔ فارس». (از مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۶۱).
[ چَ رِ ] (اِخ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: یکی از مزارع طایقان قم است. (از مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۶۱).
[ چَ خَ لَ سا ] (اِخ) ده مرکزی دهستان چم خلف عیسی بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در ۳۳ هزارگزی شمال باختری شادکان، بر سر راه اتومبیل رو هندیجان به خلف آباد، کنار رودخانهٔ زهره واقع است. دشت ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.