[ چَ رْ دَ / دِ ] (ن مف / نف) اسم مفعول از «چرویدن». چاره جستن را گَشته و دیده [ کذا ] . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص ۴۵۶). چاره. جستن را گشتن. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). چاره جویی کرده. (برهان) ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.