[ چُ ] (اِخ) مؤلف انجمن آرا نویسد: «نام ناحیه ایست که بر طرف شمالی بحیرهٔ تبریز واقع شده و طرف مغربی آن بحیرهٔ ارومیه و سلماس است و جانب جنوب آن مراغه و سمت شرقی آن شهر تبریز است». (از انجم ...
لغتنامه دهخدا
[ چَ / چِ رِ / رَ ] (اِمص) بهم فشردگی دندانها. (ناظم الاطباء). دندان قروچه. رجوع به چرست کردن شود. || ضعف و ناتوانی. (ناظم الاطباء).
[ چَ / چِ رِ / رَ کَ دَ ] (مص مرکب) بهم فشردن دندانها. (ناظم الاطباء). چرستیدن. دندان قروچه کردن. رجوع به چرست و چرستیدن شود.
[ چَ رَ ] (اِ مرکب) رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشهٔ آنرا بهم بندند و بر دوش یا ساق اندازند و آنچه از گدائی بهم رسد در آن نهند. (برهان) (آنندراج). روپاک چهار گوشه ای باشد که هر چهار ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.