[ رَ ] (اِ مرکب) مخفف چهاریک. ربع. یک چهارم. یک حصه از چهار حصه. || چهاریک من (ده سیر) چهاریک ذرع. (ده گره) ربع یک من. یک چهارم من. || ربع یک ذرع. یک چهارم ذرع. || ده سیر (در تداول عام ...
لغتنامه دهخدا
← چارک بالایی [آمار]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کِ ] (اِخ) چهارکتاب. کتب اربعة. چارکتاب مقدس که عبارتند از: زبور داود، توریة موسی، انجیل عیسی و قرآن محمد صلی الله علیه و آله و سلم .
[ کِ ] (ص مرکب) چرکین. شوخگین : هم از اینسان بعید خواهی رفت شوخگن جبه چارکن دستار.مسعودسعد.
[ کَ کَ ] (اِخ) نام چهارستاره از قدر چهارم که در صورت قطعة الفرس است.
سازهای در سر محور سکان که نیروی چرخش را به آن منتقل میکند [حملونقل دریایی]
(کِ) [ تر - فا. ] (حامص.) وارسی شل یا سفت بودن پیچ و مهرهها و سفت کردن پیچهای شُل به ویژه در خودروها.
فرهنگ فارسی معین
[ پُ تَ کْ کَ / کِ / کُ ] (اِ مرکب) نوعی بازی و آن چنان باشد که شخص کف دستهای خود را بر زانوها گذاشته خم شود و دیگری از پشت او بجهد. جفتک چارکش. و نیز رجوع به پشتک شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.