[ شَ ] (اِ) سلاحی است. (برهان). رجوع به مادهٔ قبل شود.
لغتنامه دهخدا
[ جَ شَ ] (ع اِ) سینه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (برهان). || میانهٔ شب یا اول آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). دل شب یعنی نصف شب. (برهان). ج، جَواشِن. || زره. (منتهی الارب) (از اقرب ...
[ جَ شَ ] (اِخ) کوهی است مشرف به حلب و در مغرب آن قرار دارد. در دامنهٔ این کوه مقابر و مشاهدی است از شیعه. شعراء حلب از آن بسیار یاد کرده اند. رجوع به معجم البلدان شود.
[ جَ شَ نِ کَ ] (اِخ) نام دعایی است معروف که بشبهای قدر خوانند: بخصم من که ز کوچک دلی ظفر دیدم همین بس است ببر جوشن کبیر مرا. میرزا عبدالغنی (از آنندراج). و رجوع به مادهٔ قبل شود.
[ ذُلْ جَ شَ ] (اِخ) اوس بن اعور از بنی معویةبن کلاب صحابی و شاعر است و وجه تسمیة آنکه وی نزد کسری انوشروان شد و آن شهریار او را جوشنی عطا فرمود و او نخستین کس است از عرب که جوشن در بر کر ...
[ یَ یِ جَ شَ ] (اِخ) زاویه ای است در حلب، آن را شیخ ابراهیم شهریار کازرونی بسال ۷۴۷ ساخته است. (از خطط الشام ج ۶ ص ۱۴۹). رجوع به زاویه شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.