(ع اِمص) گرسنگی. مجدالدین گوید این معنی غریب است و جز در بیت هذلی در جای دیگر دیده نشده است. (منتهی الارب). || بخشش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). دهش. سخاء. فیض. کرم. || رادی. جوانمردی ...
لغتنامه دهخدا
[ جُ وَ ] (ع ص، اِ) جِ جواد، بمعنی سخی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به جواد شود.
(~.) [ = جو + دان، پس. مکان ] (اِمر.) چینه دان مرغ.
فرهنگ فارسی معین
[ جَ / جُو ] (اِ مرکب) نوعی از کافور بود بغایت خوشبوی برخلاف کافور میت و آنرا خورند. || چینه دان مرغان را نیز گویند. || نوعی از چوب بید باشد که دستهٔ بیل کنند. (برهان). در درهٔ کرج جودا ...
[ جَ ] (اِخ) دهی است جزو دهستان نیمور بخش حومهٔ شهرستان محلات دارای ۱۳۶ تن سکنه. آب از رودخانهٔ لعل یار. محصول غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است. مزرعهٔ چم محسن خان و دوستان جزو ای ...
(جُ دَ) [ ع. جودة ] (مص ل.) نیک بودن، نیکو گشتن.
۱. فصل درو کردن جو. ۲. دروکنندۀ جو. ۳. [مجاز] تهیدست.
فرهنگ فارسی عمید
(جُ دُ) [ انگ. ] (اِ.) از روشهای دفاع فردی و ورزشهای رزمی برای به هم زدن تعادل، بلند کردن و زمین زدن حریف.
[ دامْ ] (ص مرکب، اِ مرکب) اَجودان باشی. رئیس آجودانان.
(اَ وَ) [ ع. ] (ص تف.)۱- بهتر، نیکوتر.۲- بخشنده تر، جوادتر.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.