[ جُ ] (ع ص) خوب صورت نیکوسیرت. (منتهی الارب): رجل جمال؛ ای جمیل. (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ جَ مْ ما ] (ع ص) اشتروان. (مهذب الاسماء). اشتربان. ساربان. ساروان. شتربان. شتروان. ج، جمالون. (مهذب الاسماء).
[ جُ ] (اِخ) نام شهری است. (منتهی الارب).
[ جَ ] (اِخ) از قرای طارم است، هوایش ییلاقی، محل زراعتش کم، اطرافش جنگل است. (مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۶۴). دهی جزء دهستان طارم علیا بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در ۷هزارگزی شمال باختر سیردان ...
[ جَ ] (اِخ) دهی جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک واقع در ۳۹هزارگزی خاور آستانه و ۹هزارگزی راه فرعی خمین -شاه زند. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. دارای ۵۳۸ ...
[ جَ ] (اِخ) دهی از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در ۲۰هزارگزی جنوب خاوری میانه و در مسیر شوسهٔ میانه -تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است و سکنهٔ آن ۱۴۲ تن. آب آن ...
[ جَ ] (اِخ) نام محلی است کنار راه زنجان و میانه، میان نوروزآباد و میانج در ۴۱۹۴۰۰گزی تهران. (یادداشت مؤلف).
[ جَ ] (اِخ) از مزارع حومهٔ کاشان است. (مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۶۴).
[ جَ ] (اِخ) دهی است در آخر خاک خمسه و اول آذربایجان. (مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۶۴).
[ جَ ] (اِخ) از قرای سبزوار، هوایش ییلاقی، آبش از قنات، این ده دوازده خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۶۴). دهی از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در ۵۵هزارگزی خاور جغتا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.