[ جَ دَ ] (مص مرکب) جفا بردن. متحمل جفا و ستم شدن. بار ظلم و بیداد کسی را کشیدن : اگر گم کند راه آموزگار سزد گر جفا بیند از روزگار.فردوسی. هر آن طفل کو جور آموزگار نبیند، جفا بیند از روزگار ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ کَ دَ ] (مص مرکب) جفا ورزیدن. گران شدن بر کسی. ستم کردن. آزردن کسی را. بدی کردن. بدرفتاری کردن. بیدادگری. مقابل وفا کردن : اللََّه اللََّه این جفا با ما مکن لطف کن امروز را فردا مکن.م ...
[ جَ بُ ] (نف مرکب) جفاکش. جفابرنده. متحمل جفا. آن کس که جفا و ستم را متحمل گردد: بخ بخ ای بخت و خه خه ای دلدار هم وفادار و هم جفابردار.خاقانی.
=جافی
فرهنگ فارسی عمید
صدای برخورد شمشیرها به یکدیگر؛ چکاچاک.
[ جَ ] (نف مرکب) جفاجوی. جفاجوینده. کسی که در ایذای مردم کوشش میکند. (ناظم الاطباء). جفاکار. جفاکاره. جفاپیشه. جفاکیش. جفاآهنگ. جفاگستر. (آنندراج): فرزند بسی دارد این دهر جفاجوی هر یک بد ...
[ جَ فْ فا ] (ع ص) متکبر. فخار. (منتهی الارب) (آنندراج). متکبر فخار و لاف زننده. (ناظم الاطباء). بادبر یا بادپر. (مهذب الاسماء). رجوع به بادبر و بادپر در همین لغت نامه شود.
[ جِ ] (ع اِ) جِ جَفر و جُفرَة. رجوع به این دو کلمه شود.
[ جَ ] (اِخ) قصبه ای است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرمشهر. واقع در ۱۳هزارگزی شمال خاوری شادگان. کنار راه اتومبیل رو اهواز به شادگان. دشت و گرمسیر است و سکنهٔ آن ۲۲۳۹ تن است. آب ...
[ جِ ] (اِخ) (یوم الـ ...) از ایام عرب جاهلی است و در آن میان بکربن وائل و تمیم بن مرّ جنگ واقع شده و قتادةبن مسلمة در آن جنگ عقال بن محمدبن سفیان بن مجاشع را باسیری گرفته. (معجم البلدان): ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.