[ جَ شْ شا ] (ع ص) صیغهٔ مبالغه است از مصدر جَشر. ستوربان صاحب چراگاه اسبان. میرآخور. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ جَ ] (اِخ) دهی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت در ۴۸هزارگزی جنوب خاوری در سر راه روداب -فاشکوه. مسکونی است و کوهستانی و سردسیر. سکنهٔ آن صد تن و مذهب آنان شیعه است و فارسی ...
[ جُ ] (ع اِ) چهارپا. (از اقرب الموارد). || سرفه. (منتهی الارب).
چوب گز که با آن پارچه یا زمین یا چیز دیگر را اندازه میگیرند.
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ ] (ع مص) کوفتن و شکستن. (منتهی الارب). || کوفتن فرمودن. || کبیده [ کوبیده ] کردن گندم. (منتهی الارب). بلغور کردن. (تاج المصادر). آرد باریک کردن. آرد کردن. خرد کردن گندم و مثل آن.
[ اِ ] (ع مص) تکلیف کردن بر کسی در کاری: اجشمنی الأمر. (منتهی الارب). رنجه کردن. کاری از کسی درخواستن که به او رنجی رسد. (زوزنی).
[ مَ جَ ] (اِخ) رجوع به مَنجَش شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.