[ ثَ ] (اِخ) ثوبانیة.
لغتنامه دهخدا
[ اَ وَ ] (اِخ) ابن عتبة. از راویان دیک ابیض است و گفته اند از صحابه است و صحیح نیست. عبدالباقی بن قانع در معجم خویش از او روایت کرده است. (تاج العروس).
[ مُ ثْ وِ ] (ع ص) جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثواب شود.
= مثوبت
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ ] (ع اِ) عوضهای نیکی و جزای نیکی و این کلمه جمع مثوبة است ... (غیاث) (آنندراج). جِ مثوبة. اجور. مزدها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): اگر در معالجت ایشان برای حسبت سعی پیوسته آید ... ...
(مَ بَ) [ ع. مثوبة ] (اِ.) پاداش، جزا.
فرهنگ فارسی معین
[ مَ بَ ] (ع اِ) جزای نیکی. (غیاث): رب العالمین گوید گواهی شان قبول کردم و حکم کردم بیگانگان را سیاست و عقوبت و دوستان را مثوبت و رحمت. (کشف الاسرار ج ۲ ص ۵۲۹). پذرفته باد روزه و فرخنده ع ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.