(ثَ) [ ع. ]۱- (مص م.) سوراخ کردن.۲- (اِ.) سوراخ، رخنه.
فرهنگ فارسی معین
۱. سوراخ کردن. ۲. (اسم) سوراخ؛ رخنه.
فرهنگ فارسی عمید
[ ثَ ] (اِخ) ابن فروهٔ ساعدی. صحابی انصاری است. بعضی نام او را ثقیب گفته اند بر وزن زُبیر. وی در غزوهٔ احد شهادت یافت و او واقف به انساب انصار بود. رجوع به ثقف... شود.
لغتنامه دهخدا
(ثُ بِ) [ ع. ثقبة ] (اِ.) سوراخ.
سوراخ کوچک؛ منفذ.
[ تُثْ ثُ بَ تَ ] (ع اِ مرکب) یکی از آلات فلکی که از او اختلاف منظر گیرند.
آلتی که با آن چیزی را سوراخ کنند؛ مته.
[ مِ قَ ] (ع اِ) برمه. (دهار) (زمخشری). برما. (منتهی الارب). آنچه بدان در چیزی سوراخ کنند به هندی بر ما گویند، این صیغهٔ اسم آلت است از ثقب به معنی سوراخ کردن. ج، مثاقب. (ناظم الاطباء) (از ...
[ مُ ثَ قْ قِ بُلْ عَ دی ی ] (اِخ) عائذبن محصن بن ثعلبة (متوفی در حدود ۳۵ قبل از هجرت) شاعر جاهلی از بنی عبدالقیس و از مردم عراق است که به ملک عمروبن هند پیوست و او را مدح گفت. وی را درباره ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.