[ تَ ] (ع اِ) جِ تنور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). - نبات التنانیر؛ نان تنوری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - ذات التنانیر. رجوع به ذیل همین کلمه شود.
لغتنامه دهخدا
[ بَ تُتْ تَ ] (ع اِ مرکب) نان که از تنور درآید. نانی که در تنور طبخ شود. (از المرصع). نان تنوری. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب).
[ تَ تَ ] (ص نسبی، اِ) نوعی حلوا یا صفت حلواست. در ضرب المثل آمده است: حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی . (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمالزاده).
[ تُتْ تَ ] (اِخ) عقبه ای است محاذی زباله و آن منزلی از منازل بربریة است. راعی گوید: فلمّا علا ذات التنانیر صوته تکشف من برق قلیل صواعقه. (المرصع) (معجم البلدان).
[ شَ تَ ] (اِخ) احمدبن مسعود ازدی شمتنانی اندلسی. ادیب و شاعر بود و به شمتنان که قصبه یا دهی در اندلس است نسبت داشت. (از لباب الانساب).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.