[ تَ ] (مغولی، اِ) در ترکی بمعنی نشان و مهر و داغ که بر ران اسب و غیره نهند. (غیاث اللغات). داغی که بر ران اسب یا دیگر مواشی کنند گویا آنهم مهر است. (آنندراج). داغی که بر ران اسب و دیگر س ...
لغتنامه دهخدا
[ تَ زَ دَ ] (مص مرکب) به اصطلاح ارباب دفاتر ایران دریدن گوشهٔ فرد را گویند. (آنندراج) (بهار عجم): تأثیر، مگو از نظر افتادهٔ یارم تمغا نزند ناظر شه باطله بسیار. محسن تأثیر (از بهار عج ...
[ تَ کَ دَ ] (مص مرکب) به اصطلاح شعرا مکرر بستن مضمون خود بود و اگر از غیری باشد دزدی یا ابتذال است و این از آن جهت است که گویا مهر خود می کند. (بهار عجم) (آنندراج): هیچ فرقی در میان رخش ...
(تَ) (اِمر.) مأمور گرفتن باج و خراج در زمان ایلخانان مغول.
فرهنگ فارسی معین
مُهر و اثر مُهری که پادشاهان مغول و ایلخانان با مرکب سرخ روی فرمانها میزدند.
فرهنگ فارسی عمید
[ تو تَ ] (ترکی، اِ مرکب) آلتون بیلکا. منشور زرنشان.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.