۱. آزادی داشتن؛ به آزادی کاری کردن؛ بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن. ۲. (سیاسی) آزادی دولتها در ادارۀ امور کشور، تصمیمگیری، و قانونگذاری.
فرهنگ فارسی عمید
خودسرانه، جداسرانه، آزادانه
فرهنگ واژههای سره
[ مُ تَ قِ لْ لا ] (ع ص، اِ) جِ مستقلة. رجوع به مستقلة و مستقل شود. - مستقلات عقلیه؛ یکی از دو قسم دلیل عقلی است و آن مستقلاً از عقل بدست می آید بدون اینکه نظر شارع اسلام در آن دخالت داش ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.