[ تَ رُ ] (ع مص) تصاحب. (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
جابهجایی شکل هندسی بهوسیلۀ بُرداری ثابت بهطوریکه شکل حاصل با شکل اولی قابل انطباق باشد [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
اصلی که بهموجب آن قوانین فیزیک براثر تبدیلهای وارونی ناوردا باقی میمانند [فیزیک]
افشانشی نامطلوب که در آن پوشرنگ بهصورت نوارهایی با ضخامتهای نامساوی بر سطح مینشیند [قطعات و اجزای خودرو]
وضعیتی که در آن جسم هیچ نظمی ندارد و با هیچ عنصر تقارنی، مانند نقطه و محور و صفحه، نمیتوان بخشی از آن را متناظر با بخش دیگری در نظر گرفت [فیزیک]
ویژگی گلی که دارای یک صفحۀ تقارن است |||متـ . نامنظم irregular, bilateral 2 [زیستشناسی - علوم گیاهی]
خانوادهای که در آن تقسیمکار خانگی کمتر مشهود است و نقش خانه در زندگی و هویت اجتماعی پررنگتر است [باستانشناسی]
← خط رقمی مشترک متقارن [مهندسی مخابرات]
← دوبینی مستقیم [علوم پایۀ پزشکی]
← دوبینی متقاطع [علوم پایۀ پزشکی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.