[ تَ غَ نْ نی ] (ع مص) سراییدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغة). سراییدن و سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سراییدن و خوانندگی کردن به آواز. (از اقرب المو ...
لغتنامه دهخدا
[ تِ ] (اِخ) دهی است از دهستان چالدران در بخش سیه چشمهٔ شهرستان ماکو که ۲۱۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ تَ ] (ع مص) اَغَن گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغن شود. || افزون شدن درخت. (از اقرب الموارد).
توانگر
فرهنگ واژههای سره
[ مُ تَ ] (ع ص) نعت فاعلی از استغناء. بی نیاز. (دهار). بی نیازشونده. (منتهی الارب). ضد مفتقر. (از اقرب الموارد): ایزد... مرا از تمویهی و تلبیسی کردن مستغنی کرده است. (تاریخ بیهقی). ای در ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.