(~.) [ ع. ] (مص ل.)۱- رام شدن.۲- بی مزد کار کردن.
فرهنگ فارسی معین
[ تَ خَ زَ دَ ] (مص مرکب) ریشخند زدن. استهزاء کردن. تمسخر کردن : پر ز سر تا پای، زشتی و گناه تسخر و خنبک زدن بر اهل راه.مولوی. گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان نیمیم ز ترکستان نیمیم ز ...
لغتنامه دهخدا
[ مُ تَ خِ ] (ع ص) نعت فاعلی از استسخار. فسوس کننده. (منتهی الارب). استهزاءکننده. (اقرب الموارد). افسوس کننده. مسخره کننده. سخریه کننده. رجوع به استسخار شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.