[ تَ رَنْ نُ شِ ] (نف مرکب) دوستدار سرود و نغمه. عالم و علاقمند به سرود و موسیقی: موسیقیدان. آهنگ شناس که در نغمات بصیرتی دارد: ترنمشناسان دستان نیوش ز بانگ مغنی گرفتند گوش.نظامی.
لغتنامه دهخدا
[ تَ رَ ] (ع ص، اِ) بمعنی ترنم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنم. (ناظم الاطباء): لهُ رنمة حسنه؛ ای ترنم حسن. (اقرب الموارد). || قوسٌ ترنموت، کمان که بانگ کند درکشیدن. (منتهی الارب) ( ...
[ تَ نْ، نِ تَ رَنْ نُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) تنوینی است که به آخر قوافی دارای حرف اطلاق، بجای آن حرف اطلاق درآید، و حروف اطلاق الف، واو و یاء است که به آخر کلمات درآید. و به عقیدهٔ سیبو ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.