[ تُ ] (اِخ) دیهی معروف به مرو. (از معجم البلدان).
لغتنامه دهخدا
[ تَ ] (اِخ) (بی بی...). رجوع به بی بی ترکان شود.
[ تَ ] (اِخ) قتلق ترکان ، دختر براق حاجب و زوجهٔ قطب الدین سلطان بود و پس از درگذشت شوهرش قطب الدین محمد سلطان بن حمیر تاینکو بامر هلاکو تاج ایالت کرمان را به فرزند خود حجاج سلطان تفویض ...
[ تُ هَ بَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده که در ۶۰ هزارگزی جنوب خاوری سوریان و ۵۴ هزارگزی شوسهٔ شیراز به اصفهان واقع است. جلگه ای معتدل است و ۶۲۷ تن س ...
[ تُ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان سلطانیه است که در بخش حومهٔ شهرستان زنجان و ۵۴ هزارگزی زنجان و ۱۲ هزارگزی راه قیدار به سلطانیه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است. و ۶۵۰ تن سکنه دارد. آب آن ا ...
[ تُ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد شهرستان بیرجند که در ۳۰ هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
(تَ رَ دَ) (مص م.) = ترکاندن:۱- ترک دادن، شکاف دادن.۲- منفجر کردن.
فرهنگ فارسی معین
[ تَ رَ / تَ دَ ] (ن مف) ترک خورده. کفته. شکافته. ترکیده. غاچ خورده.
[ تُ تُ ] (اِخ) طغاترکان. رجوع به همین کلمه شود.
[ تَ گِ تُ ] (اِخ) نام موضعی است از ترکستان. (برهان) (از غیاث اللغات). در برهان گفته موضعی است. (شرفنامهٔ منیری). در برهان گفته موضعی است از ترکستان و بملاحظهٔ تنگ در خطا افتاده. تنگ ترکان ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.