خوششناسی، کاردانی، زبردستی، چیرگی، آگاهی، استادی
فرهنگ واژههای سره
کسی که در علمی اطلاعات فراوان دارد.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ تَ حِ ] (ع ص) نعت فاعلی از مصدر استبحار. منبسط و فراخ گردنده در علم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || شاعر مستبحر؛ شاعر پرگوی. (منتهی الارب). شاعری بسیارشعر. شاعری پرسخن. شاعری بسیار ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.