[ تِ عَ ] (ع اِ) عاقبت بد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تَبِعَة. (منتهی الارب). تبعت.
لغتنامه دهخدا
(تَ عُ) [ ع. ] (مص ل.) از یکدیگر دوری کردن.
فرهنگ فارسی معین
۱. (سیاسی) مردمی که به لحاظ حقوقی در یک کشور زندگی میکنند. = تبعه ۲. [قدیمی] = تابع
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ تِ ] (ع مص) دزدیدن. (منتهی الارب). سِرقَت.
(اِ ت ِ تú) [ ع. ] (مص م.)به پیروی دعوت کردن.
۱. (ادبی) در بدیع، آوردن صفتی از کسی در ضمن صفت دیگر، مانندِ این شعر: آن کند تیغ تو به جان عدو / که کند جود تو به کان گهر (رشیدالدین وطواط). ۲. (ادبی) = ذم * ذمِ موجه ۳. [قدیمی] پیروی ک ...
[ اِ تِ تْ ] (ع مص) پس روی کردن خواستن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). || استتباع؛ هو المدح بشی ء علی وجه یستتبع المدح بشی ء آخر. (تعریفات جرجانی). استتباع؛ هو مصدر من باب الاستفعا ...
(مُ تَ ع) (اِفا.) دور شونده از هم، دور.
[ جِ بُلْ اِتْ تِ ] (ع ص مرکب) آنکه (یا آنچه) سزاوار متابعت باشد. (ناظم الاطباء). آنکه یا آنچه متابعت از او واجب شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.