آماده و مهیا شدن.
فرهنگ فارسی عمید
[ هَ ] (اِخ) معجم البلدان آرد: «نام دو شهر است مقابل یکدیگر به اقصای مغرب که یکی را تاهرت قدیم و دیگری را تاهرت جدید گویند که بین آنها و مسیله ۶ منزل است و میان تلمسان و قلعهٔ بنی حماد وا ...
لغتنامه دهخدا
[ هَ ی ی / هَ ] (ص نسبی) منسوب به تاهرت. رجوع به تاهرت شود.
[ هَ ] (اِخ) رسول پادشاه مصر به ایران. رجوع به ترجمهٔ تاریخ یمینی ص ۳۹۷ و ۴۰۲ شود. سمعانی آرد: وی مردی فصیح و آشنا بعلوم اسماعیلیان بود. برای دعوت سلطان محمود به خراسان آمد، محمود کار او ر ...
[ هَ ] (اِخ) قاسم بن عبداللََّه از مشایخ صوفیه است. صحبت عمروبن عثمان و بکربن حماد را دریافت. (الانساب سمعانی ورق ۱۰۲ ب).
همسرگزینی، زناشویی
فرهنگ واژههای سره
(اِ) عرق شراب. (برهان) (ناظم الاطباء). نوعی از شراب. (غیاث اللغات). شراب عرقی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). جوهر شراب است که آن را عرق گویند. (آنندراج) (انجمن آرا ...
(ع اِ) ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سحاب. (ناظم الاطباء).
(اِخ) بعقیدهٔ هرودوت یکی از ارباب انواع مورد ستایش سکاها و خدای دریاها بود. رجوع به ایران باستان ج ۱ ص ۵۸۷ شود.
وضعیتی که در آن بین دو نقطه از مدار که پتانسیلهای الکتریکی متفاوت دارند، معمولا بهصورت ناخواسته، مقاومت نسبتا کمی برقرار میشود و درنتیجه جریان گذرنده از مدار بهشدت اف ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.