(حرف اضافه +ضمیر) از «تا» و ضمیر متصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف (نظیر: تا، اگر، از) نیز متصل گردند: دردستانی کن و ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) نام یکی از رؤسای قبایل ترک، پسر «شه تیه می» یا «ایستامی» که این شخص جد ترکان شرقی بود. رجوع به احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ج ۱ صص ۱۷۷- ۱۷۸ شود.
(اِ) گرفتگی و لکنت زبان را گویند. (برهان) (انجمن آرا). گرفتن زبان باشد در سخن گفتن و آنرا به تازی لکنت خوانند. (فرهنگ جهانگیری). آنکه زبانش باتاء گردد (مهذب الاسماء). گرفتن زبان در سخن گفتن ...
(اِ) نوعی سوسمار. حربا. بوقلمون خامالاون .
[ ءُ ] (اِخ) رودی است به آذربایجان غربی و شمال شرقی کردستان، آبش شیرین و در دریاچهٔ ارومیّه می ریزد.
(اِخ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری) در کتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغو ...
(اِخ) ابن النجه خان. یکی از پادشاهان مغول:... النجه خان را در زمان جهانبانی دو پسر به یک شکم متولد گشت یکی را تاتار نام کرد و دیگری را مغول و چون این پسران بسن رشد و تمیز رسیدند النجه مم ...
[ نِ ] (اِخ) حاکم رهتاس که در سال ۹۶۱ هـ . ق. بدست همایون شاه برانداخته و متواری گشت. در طبقات اکبری ص ۸۰ و اکبرنامه ص ۳۴۱ تاتارخان کاشی ضبط شده است. رجوع به تاریخ شاهی ص ۳۳۷ شود.
[ دِهْ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان ۵۰ هزارگزی جنوب باختری قیدار سر راه عمومی، کوهستانی، سردسیر، با ۲۱۲ تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی ...
سفره؛ دستارخوان: چو خوردم تاتلی برداشت از پیش / دعا و شکر نعمت کرد درویش (شیخجنید: لغتنامه: تاتلی).
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.