[ دَ ] (مص) تابانیدن. تاب دادن. پیچ دادن. || سخت افروختن. سخت تافتن. تاباندن چنانکه تنور را: تا می توانست اجاق را تاباند. || مشعشع ساختن. روشن کردن : بگیرد پس آن آهنین گرز را بتاباند ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.