۱. پیشکار. ۲. خدمتکار؛ مزدور. ۳. شاگرد. ۴. مددکار؛ معاون: بختودولت چو پیشکار تواند / نصرتوفتح پیشیار تو باد (رودکی: ۵۲۱).
فرهنگ فارسی عمید
خوانچه و ظرفی که در آن چیزهای خوردنی بگذارند و به مجلس مهمانی ببرند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.