[ بَ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) پیچیده و تاب خورده. (برهان) (آنندراج). تاب خورده برویهم و حلقه شده. (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ دَ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) پیخته. پیچیده شده. تاه شده: و منه نشر الخشب بالمنشار، برای آنکه چوب تا درست باشد به نامه و جامهٔ درپیخته ماند و چون به منشار نشر کنند به آن ماند که جامه یا نامه ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.