(پَ) (اِ.) خوشة خرما که خرماهای آن را گرفته باشند.
فرهنگ فارسی معین
[ پَ ] (اِ) خوشهٔ خرما. (برهان قاطع). خوشهٔ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشهٔ موز. || چوب که ترکان اغاج گویند. (برهان قاطع). || وقت بامداد که به عربی صبح خوانند. ...
لغتنامه دهخدا
۱. پیالۀ مسی که ته آن سوراخ دارد و دهقانان سابقاً موقعی که میخواستند آب قنات یا رودخانه را میان خود تقسیم کنند آن را مقیاس قرار میدادند به این طریق که پنگان را میان تغاری پر از ...
فرهنگ فارسی عمید
[ پُ ] (اِ) بمعنی کوه باشد [ ؟ ]. (آنندراج). ظاهراً مجعول است.
[ پَ رِ ] (اِخ) آلکساندر گی. عالم فلکی فرانسوی، دارای مؤلفات معتبر در ذوات الاذناب. مولد، پاریس ۱۷۱۱م. وفات ۱۷۹۶.
[ پِ ] (اِ) پنگان. فنجان. ظرف مسی است دارای درجه که بجای ساعت در تقسیم آب بکار میرود و ته آن سوراخ است آن را در ظرف بزرگتری که آب دارد می گذارند (این کلمه در گناباد معمول است و شکستهٔ پنگ ...
(پَ ئَ) [ فر. ] (اِ.) پرندهای از راستة پرندگان دریایی و بی پرواز است. بالهایش از پرههای پولک مانند به رنگ سیاه و سفید پوشیده شده و بدون شاهپر است. در زیر پوست چربی فراوان ذ ...
گونهای از تیرۀ پنگوئنیان و راستۀ پنگوئنسانان که بر روی قفسۀ سینه نوارهای سیاه و سفید دارد و پوستش در ناحیه زیر منقار برهنه و نارنجی است [زیستشناسی - علوم جانوری] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ پِ ] (اِ) فنجانی است که مقدار قسمت آب را مشخص کند. (حاشیهٔ منتهی الارب در کلمهٔ سمادیر) (منتهی الارب). و آن شکستهٔ پنگان است.
[ تَ پَ ] (اِ) طبق چوبین بقالان و میوه فروشان باشد به این معنی با بای ابجد هم گفته اند. (برهان). در گیلکی تبجه . طبقی چوبین که در آن برنج ریزند و پاک کنند. (حاشیهٔ برهان چ معین). تبنگ. (ن ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.