موی سر: بر پلهٴ پیرزنان ره مزن / شرم بدار از «پلهٴ» پیرزن (نظامی۱: ۴۸).
فرهنگ فارسی عمید
۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه. ۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه. * پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو. * پلهپله: ۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج. ۲ ...
[ پُ لَ / لِ ] (اِ) الک دُلک. رجوع به الک دولک شود.
لغتنامه دهخدا
[ پِ لَ / لِ ] (اِ) ابریشم بود و آنچه کرم ابریشم بر خود تنیده باشد. (برهان قاطع). پیله || پلک چشم. (سروری). || درخت بیدی که برگش پنجه را ماند و بعضی گویند درخت بیدمشکی است که بیدمشک آ ...
[ پِ لَ / لِ ] (اِ) کفّهٔ ترازو را گویند. || هر مرتبه و پایه از نردبان باشد، و به این وزن و به این معنی بجای حرف اول تای قرشت نیز بنظر آمده است. (برهان قاطع). رجوع به پلّه شود.
[ پِ لْ لَ / لِ ] (اِ) کفه. کپه. (نصاب). کپهٔ ترازو. کفهٔ ترازو: ز بس برسختن زرّش بجای مادحان هزمان ز ناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله. فرخی (دیوان ص ۳۵۰). ترازو را همه رشته گسسته دو پله ...
[ پَ لَ سَ ] (اِخ) نام قریه ای از دهستان نشتادر تنکابن. (سفرنامهٔ مازندران و استراباد رابینو ص ۱۰۶).
سپری که در خودروهای باری طوری طراحی میشود که میتوان از آن بهعنوان پله نیز استفاده کرد [قطعات و اجزای خودرو]
واژههای مصوب فرهنگستان
انجام نرمشهای موزون با استفاده از پله و سکو [ورزش]
[ پَ لَ / لِ ] (اِ مرکب) بازی الک دولک. رجوع به الک دولک شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.