(ن مف مرکب) پایمال. بپای سپرده. || از میان رفته. || زبون. خوار. ذلیل. (شعوری). || پامال شدن و پایمال کردن، پایمال شدن و پایمال کردن؛ زیر پا شدن و زیر پا کردن. از میان رفتن و از میان بر ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.