[ بُ ] (ص نسبی) منسوب به بلور. بلورین. رجوع به بلور شود. || به رنگ بلور. || سخت سپید. سخت پاکیزه و بی آمیغ : یخ بلوری. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغتنامه دهخدا
ویژگی سیالی که دچار تبلور شده باشد|||متـ . متبلور [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(~.) [ معر - فا. ] (ص نسب.)۱- منسوب به بلور، ساخته شده از بلور، بلوری.۲- جلیدیه. ؛ دست ِ ~ دستی که مانند بلور صاف و شفاف است.
فرهنگ فارسی معین
مربوط یا شبیه به بلور یا مرکب از بلورها [شیمی]
[ بُ ] (ص نسبی) منسوب به بلور. ساخته شده از بلور. بلوری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلور شود: همه کاخ او پر ز بیگانه دید نشستش بلورین یکی خانه دید.فردوسی. راست پنداری بلورین جامهای چینیان ...
[زمینشناسی] درجۀ بلوری شدن سنگها بهویژه سنگهای آذرین|||[شیمی] میزان جهتگیری زنجیره مولکولهای بینظم در طول زنجیره بسپار بهصورت طرحهای تکر ...
مخلوطی از دو یا چند عنصر که در آن اتمهای مخلوط بهطور کاتورهای در جایگاههای شبکۀ بلور قرار میگیرند [فیزیک]
ویژگی دانههای کانی جدید بلورینی که براثر فرایندهای دگرگونی، اساسا در حالت جامد، در سنگ تشکیل شوند [زمینشناسی]
فرونشستن (sinking) بلورهایی با چگالی بالا در یک ماگما [زمینشناسی]
در هم قفل شدن دانههای دو کانی مختلف براثر بلورش همزمان [زمینشناسی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.