[ بَ گُ دَ ] (مص مرکب) برگذاردن. انجام دادن. فیصله دادن. کردن : چند کار سلطان مسعود برگزارد همه بانام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۳۴۴). کارها همه این مرد می برگزارد. (تاریخ بیهقی ص ۳۳۴). پیش کس ...
لغتنامه دهخدا
(~.) (حامص.) برگزار شدن یا برگزار کردن.
فرهنگ فارسی معین
۱. به دست آوردن گزارش خبر؛ عمل خبرگزار. ۲. (اسم) سازمانی که خبرهای دنیا را با وسایل مختلف جمعآوری میکند و برای روزنامهها و سایر مؤسسات میفرستد.
فرهنگ فارسی عمید
[ خَ بَ گُ ] (حامص مرکب) عمل خبرگزار. || عمل مخبر. || (اِ مرکب) اداره ای است که خبرها را بدست می آورد و منتشر می کند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.