اسم: بردبار (پسر) (فارسی) (تلفظ: bordbār) (فارسی: بردبار) (انگلیسی: bordbar) معنی: شکیبا، صبور، دارای بردباری
فرهنگ واژگان اسمها
[ بُ ] (حامص مرکب) حلم. (دهار) (آنندراج). تحمل. (آنندراج). تاب و تحمل (ناظم الاطباء). احتمال. (یادداشت بخط مؤلف). صبر. شکیبائی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکیب : سر مردمی بردباری بود سبک س ...
لغتنامه دهخدا
آزمونی برای سنجش واکنش نامطلوب غیرایمنی بدن به یک غذای خاص [تغذیه]
واژههای مصوب فرهنگستان
آزمونی برای سنجش واکنش نامطلوب غیرایمنی بدن به لاکتوز [تغذیه]
[ بُ ] (ص مرکب) ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. (ناظم الاطباء). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر: شنیدم همه پوزش نابکار چه گفت آن جهانجوی نابردبار.فردوسی. سیه چشم و پرخشم و نابردبار پد ...
[ بُ ] (حامص مرکب) مقابل بردباری. خلاف حلم. تیزمغزی. آتش سری.
واکنش نامطلوب غیرایمنی به فروکتوز [تغذیه]
واکنش نامطلوب غیرایمنی به گلوکوز [تغذیه]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.