[ نِ ] (ع اِ) جِ نهی. رجوع به نهی شود. || پایان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غایت و آخر چیزی. (از اقرب الموارد). انجام. انتها. (ناظم الاطباء). نهایت هرچیزی. (از متن اللغة). || خردترین ...
لغتنامه دهخدا
[ نِ ءَ ] (ع اِ) واحد نهاء است. رجوع به نهاء شود.
[ نِ ] (ع اِ) جِ نهب. رجوع به نهب به معنی غنیمت و نیز به معنی حمله شود. || غارت. (فرهنگ فارسی معین). || (مص) غارت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین): عامل وی آمده کامد یو ...
[ نَ بِ ] (ع اِ) جِ نهبرة. رجوع به نهبرة شود. || جهنم. (اقرب الموارد). دوزخ. (منتهی الارب) (آنندراج). || مهالک. (متن اللغة). مواضع هلاک.
[ نَ ] (ع اِ) جِ نهبرة. رجوع به نهبرة شود.
[ نَ هْ ها ] (ع ص) خر بسیاربانگ. (منتهی الارب). حمار نهاق. (متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مرد سخت بانگ. (منتهی الارب). مرد زحار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شیر بیشهٔ سخت آوا ...
(نِ یا نَ) (اِ.)۱- طبیعت، سرشت، ذات.۲- نژاد، نسب.۳- رسم، روش.
فرهنگ فارسی معین
اسم: نهاد (پسر) (فارسی) (تلفظ: na (e) hād) (فارسی: نهاد) (انگلیسی: nahad) معنی: سرشت، طبیعت، ضمیر، دل، بنیاد، آئین، مقام، جایگاه، اساس، ( در قدیم ) روش، طریقه، آداب، قاعده، ضمیر دل، مقام و ...
فرهنگ واژگان اسمها
(نِ یا نَ دَ) (مص م.)۱- نشاندن، نصب کردن.۲- قرار دادن.
۱. گذاردهشده؛ گذاشته. ۲. مقدرکرده؛ مقدر. ۳. (اسم) ذخیره؛ پسانداز. ۴. (اسم) ودیعه؛ سپرده. ۵. گسترده؛ چیده. ۶. مدفون. ۷. استوار.
فرهنگ فارسی عمید
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.