۱. بهره؛ حظ. ۲. بخت و اقبال.
فرهنگ فارسی عمید
[ نَ بَ ] (اِخ) زنی جراح که در جنگ احد چند تن از کسان و فرزندان وی کشته شدند و او با این همه به زخم بندی مجروحین اشتغال ورزید و سپس به جنگ پرداخت و چون زه کمانش گسیخت گیسوان خود را برید و ...
لغتنامه دهخدا
اسم: نصیبه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nasibe) (فارسی: نَصيبه) (انگلیسی: nasibe) معنی: سهم کسی از چیزی، بهره، سرنوشت، تقدیر، ( مؤنث نَصیب )، نصیب، حصه، قسمت هر کس از سرنوشت ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ نَ ] (اِخ) لغتی است در نصیبین، حالت رفع بنا به نظر آنان که آن را جمع می دانند. (منتهی الارب). رجوع به نصیبین شود.
[ نَ ] (اِخ) شهری است بر شاطی فرات که به نام نصیبین الروم نیز شهرت دارد، فاصلهٔ آن تا شهر آمد و نیز تا حران سه یا چهار روز راه است و آن بر سر راه حران به دیار روم واقع است. (از معجم البلدا ...
[ اِلْ سِ نَ ] (اِخ) او راست: تاریخ الیاس که در سال ۱۰۰۸م. نوشته است. (از ایران در زمان ساسانیان چ ۱۳۳۲ ص ۱۰۰).
[ نَ ] (اِخ) مولدش در گیلان اما در تبریز به حلوافروشی میگذرانید و از شهد کلام کام خاص و عام را شیرین ساخته و آخرالامر به وساطت بابافغانی شیرازی بخدمت سلطان یعقوب ترکمان رفته شرف منادمت یا ...
[ نَ ] (ص مرکب) (از: با +نصیب) که نصیب دارد. بهره ور. بابهره. باحظ: مردم زحفاظ بانصیب است این مردمی از ددان غریب است.نظامی.
[ نَ ] (ص مرکب) (از: بی + نصیب) بی بهره. محروم. (ناظم الاطباء). و رجوع به نصیب شود: کس را پناه چون کنم و راز چون دهم کز اهل بی نصیبم و از رازدار هم.خاقانی. توئی گنج رحمت ز یزدان پاک فرست ...
[ تَ ] (ع مص) پست گردانیدن. || برداشتن چیزی را و بر پای کردن، از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: نصبت الخیل آذانها؛ ای رفعتها. (اقرب الموارد) ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.