اسم: میهن بانو (دختر) (فارسی) معنی: بانوی وطن
فرهنگ واژگان اسمها
آنکه میهن خود را بسیار دوست دارد؛ وطنپرست.
فرهنگ فارسی عمید
اسم: میهن یار (پسر) (فارسی) معنی: دوست و یار وطن
[ هَ ] (ص مرکب) که میهن خود دوست دارد. وطندوست. میهن پرست. میهن خواه. (از یادداشت مؤلف) و رجوع به میهن خواه شود.
لغتنامه دهخدا
[ هَمْ پَ رَ ] (نف مرکب) میهن پرستنده. وطن پرست. میهن دوست. میهن خواه. وطن دوست. وطن خواه. که میهن خویش در حد پرستش دوست دارد. آن که به میهن خود عشق می ورزد. (از یادداشت مؤلف).
مربوط به میهنپرستی [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
عشق ورزیدن به میهن و دفاع صمیمانه از منافع آن [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
[ نَ ] (اِخ) قریه ای است از قراء خاوران و آن مرکز خاوران بوده و در حاشیهٔ بیابان مرو میان سرخس و ابیورد خراسان قرار داشته و نسبت بدان میهنی باشد و از آنجاست ابوسعید فضل اللََّه بن ابی الخیر ...
[ جُ هَ ] (ص نسبی) منسوب است به جرمیهن که از قرای مرو است. (از لباب الانساب). و رجوع به مادهٔ فوق و زیر شود.
دو یا چند تن که اهل یک کشور باشند؛ هموطن.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.