[ بَ سَ / سِ ] (حامص مرکب) بدسگال بودن. مقابل نیکوسگالی. (فرهنگ فارسی معین): و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. (کلیله و دمنه). کید، مکیدت؛ بدسگالی. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.