(اِ) کالوخ. (آنندراج). رجوع به کالوخ شود.
لغتنامه دهخدا
(اِ) سلولهای مشابه و متحدالمرکزی که مولد اپیدرم و طبقهٔ موهای کشنده و کلاهک می باشند. (گیاه شناسی ثابتی ص ۲۸۹ و ۴۷۵).
(اِ) به هندی اسم نوعی از بیش است. (فهرست مخزن الادویه).
=کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ) کبوتر را گویند و آن پرنده ای است معروف. (برهان) (آنندراج) (از فهرست مخزن الادویه). حمام. (از فهرست مخزن الادویه). رجوع به کبوتر شود. || انگشت کوچک را هم می گویند، ...
[ کالْ لو ] (اِخ) نام یکی از پادشاهان عیلام بود. مرحوم پیرنیا آرد: بعد از سارگن دوم سیناخریت بر تخت آسور نشست. در این اوان کالودوش پادشاه عیلام را محاصره کرده کشتند. پادشاه آسور این واقعه ...
(ع ص، اِ) آنکه برای آب با سلاح بیرون آید وقتی که در سرآب خصومتی باشد. ج، کوالیز. (ناظم الاطباء).
= باقلا
۱. دیگ؛ دیگ خوراکپزی: بیاورد کالوشهای برنهاد / وزآن رنج مهمان همیکرد یاد (فردوسی: لغتنامه: کالوشه). ۲. نوعی آش. ۳. =کالجوش
(ع اِ) صورت دیگری از کلون. ج، کوالین. (از دزی ج ۲ ص ۴۳۵). قفل. جفت.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.