چکیده، چکه، چِکه
فرهنگ واژههای سره
۱. یک چکه؛ چک؛ چکه. ۲. یک دانه باران. ۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود. * قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا ...
فرهنگ فارسی عمید
[ قَ رَ / رِ بَ تَ ] (مص مرکب) قطره زدن. (آنندراج). تند رفتن : ندارد آن درازی ره که سالک قطره بردارد فضای هر دو عالم کرد راه نیم گام اینجا. نورالدین ظهوری (از آنندراج). رجوع به قطره زدن شو ...
لغتنامه دهخدا
(~. دُ) [ ع - فا. ] (ص مر. اِمر.)۱- (کن.) آفتاب، خورشید.۲- ابر، سحاب.
فرهنگ فارسی معین
(~. چِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) وسیلهای برای ریختن مایعات به صورت قطره قطره.
آلتی شیشهای یا پلاستیکی برای برداشتن یا ریختن مقدار خیلی کمی از یک مایع.
ویژگی غدهای ترشحی که ترشحات خود را بهصورت قطرات ریز رها کرده و ساختار یاختۀ ترشحکننده سالم میماند [علوم تشریحی]
واژههای مصوب فرهنگستان
لوله یا افزارۀ سادهای که از آن برای چکاندن قطره استفاده میکنند [علوم دارویی]
روش تغذیه با فرمول رژیمی مایع ازطریق لولۀ منتهی به معده [تغذیه]
[ خُ قَ رَ / رِ ] (ص مرکب) ریزه قطره، چون: بارانی خردقطره. (یادداشت بخط مؤلف).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.