معنی

۱. فربه؛ چاق؛ پرورش‌یافته. ۲. (اسم) گوسفند نر سه یا چهارساله: چو گرگ باش که چون درفُتَد میان رمه / چه میش چه بره دندانش را چه بخته چه شاک (سوزنی: ۵۹). ۳. پوست‌کرده؛ هرچه پوست آن را کنده باشند، مانندِ ماش، نخود، کنجد، بره، و گوسفند. * بخته کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] پوست کردن، پوست کندن.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.