(فَ رْ) [ ع. ]۱- (مص م.) واجب گردانیدن.۲- پنداشتن.۳- (اِ.) آن چه که خداوند بر انسان واجب کرده.۴- گمان، پندار.
فرهنگ فارسی معین
= فرضه
فرهنگ فارسی عمید
فرضی که ممکن است به دلیل رویدادهای آیندهای باورپذیر در بازۀ زمانی موردنظر تغییر کند [آیندهپژوهی]
واژههای مصوب فرهنگستان
در اثبات استقرایی یک حکم برای همۀ اعداد طبیعی، فرض درست بودن حکم مفروض به ازای عدد طبیعی دلخواه n [ریاضی]
در آزمون فرض، فرضی که مورد آزمون قرار میگیرد [ریاضی]
پنداشت
فرهنگ واژههای سره
نهادن، انگاشتن، نهادن، گمان بردن، پنداشتن، انگاریدن، انگاردن
(فَ. گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل.) واجب کردة خداوند را به جا آوردن، مانند: نماز خواندن.
[ فِ خی یَ ] (ع ص) زن بزرگ پستان. (منتهی الارب). امرأة ضخمة عریضةالثدیین و یاء آن برای مبالغه است. (از اقرب الموارد). رجوع به فرضاخ و فرضاخة شود.
لغتنامه دهخدا
[ فَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سراب دورهٔ بخش چگنی شهرستان خرم آباد، واقع در ۸هزارگزی شمال سراب دوره و شش هزارگزی شمال راه اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. ناحیه ای است تپه ماهور و دارای ۷۲ ت ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.