(فَ زَ) [ په. ] (اِ.) بچة آدم، پسر یا دختر.
فرهنگ فارسی معین
(~. خا دِ) [ په ] (اِمر.) پسر یا دختری که انسان او را به فرزندی خود قبول میکند.
وضعیت کودکی که ازطرف فرد غیرخویشاوندی بهعنوان فرزند پذیرفته میشود و آن فرد همۀ مسئولیتها و حقوق و الزامات والد طبیعی را میپذیرد [علوم سلامت] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ فَ زَ ] (اِ) فرزند. (از حاشیهٔ فرهنگ اسدی). مفرد و به معنی فرزند است مثل خدایگان و دوستگان. (یادداشت به خط مؤلف): وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو شوید و کوبد تو را در زیر کوبین زرنگ. ؟
لغتنامه دهخدا
خانوادهای که کودکی را به فرزندخواندگی میپذیرد [علوم سلامت]
کسی که با فرزندپذیری والد میشود [علوم سلامت]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.