[ یِ ] (ع ص، اِ) بائع، از مصدر بیع. فروشنده. برابر مشتری. (آنندراج). پرداخت کنندهٔ بها در برابر کالای فروخته شده. (از اقرب الموارد). ج، باعه. (از تاج العروس). || خریدار. خرنده. (آنندراج). ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ مِ مُ تَ لِ فَ تُطْ طَ یِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: عبارت است از عناصر و آنچه از موالید ثلاثه از عناصر ترکیب مییابند و اجسام بسیطهٔ مستقیمةالحرکتی که مو ...
[ تَ یِ ] (ع اِ) (از «ت ب ع») جِ تَبِیع و تَبیعَة. (منتهی الارب). تَبائِع جِ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تبائع و تبیع و تبیعة شود.
= مبایعت
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ تَ یِ ] (ع ص) خرید و فروخت کننده با یکدیگر. (آنندراج). شریک شونده با هم در تجارت و معامله و خرید و فروخت و داد و ستد. (ناظم الاطباء). || متحد شونده با هم بواسطهٔ بیعت کردن. (ناظم الا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.