(اِخ) اَستیاژ. آسپاداس. نام آخرین پادشاه مِد و او را داریوش در ۵۴۹ ق.م. از پادشاهی خلع کرد. ازدهاک. (دمشقی). آزی دهاک. اژدهاک. اژدها. اژدرها. ده آک. ضحاک. ضحاک ماران. و رجوع به اَستیاژ و آک ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (اِخ) کوهی است از کوههای مابین هرات و غزنه. (برهان قاطع) (سروری) (رشیدی) (جهانگیری). مشهورترین شهر غور، بین جبال هرات و غزنه. (معجم البلدان).
[ اِ ] (ع مص) بوئیدن. (منتهی الارب). بوی کردن چیزی را. انبوهیدن. (تاج المصادر بیهقی). || همدیگر را شمشیر زدن و کشتن. (منتهی الارب). یکدیگر را با شمشیر زدن. هلاک کردن.
اسم: آستیاگ (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: āstiyāg) (فارسی: آستياگ) (انگلیسی: astiyag) معنی: آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
فرهنگ واژگان اسمها
نرمافزاری که دستیابی به شبکه را برای کاربران مُجاز فراهم میسازد [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ اُ ] (اِخ) شهری است قدیمی در ایتالیا بر مصب تیبره. در قرن ۴ ق. م. برای حفاظت رم ساخته شد و بندرگاه رم گردید. پس از قرن سوم م. رو به انحطاط گذاشت. (دایرةالمعارف فارسی).
(اِخ) تصحیف بادوسبان و پادوسبان و پادوسپان است. رجوع به همین کلمات شود.
قلعۀ مخصوص نگهداری ابزار جنگی.
فرهنگ فارسی عمید
[ بَ ] (اِ) بستیباج. بستیناج و رجوع به بستیباج شود.
[ حِ نِ ؟ ] (اِخ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج ۲ ص ۶۰).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.