رونده، روان، دیگر
فرهنگ واژههای سره
(یِ) [ ع. سائره ] (اِفا.)۱- سیر کننده.۲- جاری، روان.۳- همه.۴- بقیة چیزی.۵- مشهور.
فرهنگ فارسی معین
[ یِ دَ ] (مص مرکب) رایج بودن. متداول بودن. معمول بودن. رواج داشتن.
لغتنامه دهخدا
اسم: سایرا (دختر) (ترکی) (تلفظ: sayra) (فارسی: سایرا) (انگلیسی: sayra) معنی: کسی که خدا و بندگان خدا او را دوست دارند
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: سایراد (پسر) (فارسی) (تلفظ: sayrad) (فارسی: سایراد) (انگلیسی: sayrad) معنی: سایه بخشنده
[ یِ ری ] (ع اِ) جِ سایر. دیگران. رجوع به سائرین و سائر شود.
[ تَ یُ ] (ع مص) با هم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زایل شدن خشم از کسی. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
[ مُ تَ یِ ] (ع ص) باهم رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همراه و رفیق در سفر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسایر شود.
[ مُ یَ رَ ] (ع مص) مسایره. مسایرت. برابر رفتن با کسی و نبرد کردن با کسی در رفتن. (منتهی الارب). با کسی رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). باهم رفتن. و رجوع به مسایرت شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.