[ فَ رْ رَ ] (ص مرکب) (از: با + فرهی). فرهمند. فره مند. باجلال. باعزت. نامدار. (ناظم الاطباء): دگر گفت کآمد بما آگهی ز تو نامور مرد بافرهی.فردوسی. یکی ماه با او چو سرو سهی خردمند بازیب و ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.