اسم: باسم (پسر) (عربی) (تلفظ: bāsem) (فارسی: باسم) (انگلیسی: basem) معنی: تبسم کننده، خوش رو، ( در قدیم )، شکر
فرهنگ واژگان اسم‌ها
[ مِ ] (اِخ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در ۱۹ هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و در مسیر راه شوسهٔ تبریز به تهران در جلگه واقع است. ناحیه ای است ییلاقی سردسیر ...
لغت‌نامه دهخدا
(مِ) [ تر. ] (اِ.)۱- چاپ روی پارچه.۲- عکس چاپ شده.
فرهنگ فارسی معین
۱. تصویر چاپ‌شده. ۲. (اسم مصدر) [منسوخ] چاپ؛ طبع.
فرهنگ فارسی عمید
کارگر چاپخانه که اوراق را چاپ می‌کند؛ چاپچی.
[ مَ / مِ نَ / نِ ] (اِ مرکب) چاپخانه. محل چاپ و طبع. (یادداشت مؤلف). مطبعه. (ناظم الاطباء). و رجوع به باسمه شود. تافته خانه. (ناظم الاطباء).
[ مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب) طبع شده. چاپ شده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به باسمه شود.
[ مَ / مِ ] (ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) طابع. چاپچی. کارگر چاپخانه. آنکه مباشر کار چاپ و طبع میباشد. (ناظم الاطباء). متصدی عمل باسمه : صاحبجمع کتابخانه پنجاه تومان مواجب و از باسمه چی و زرک ...
کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.