(اِ) قدیم در مقابل حادث. (برهان) (هفت قلزم) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). قدیم که باش نیز گویند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر ۲۳۴). و آن جزو اول باستان است. (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). بمعن ...
لغتنامه دهخدا
[ فِ رِ ] (فرانسوی، ص مرکب) کم بسامد. (لغات مصوبهٔ فرهنگستان). اصطلاح علمی در الکتریسیته. موجهائیکه بس آمد آنها از ۱۰۰۰۰ کوچکتر باشد موجهای کم بس آمد (قلیل التواتر) و آنهائیکه دارای بس آمد ه ...
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در ۲۵۰۰گزی شمال سردشت و در پانصدگزی شمال راه ارابه رو بیوران به سردشت در کوهستان واقع است. ناحیه ای است معتدل با ۷۲ تن س ...
(اِخ) حاکم نشین کولونی ساحل عاج در گینهٔ افریقا. باسام بزرگ یکی از مراکز مهم تجارتی خصوصاً پارچه و سلاح و عاج و چوب و غیر آن است.
(ص مرکب) دارا و برخوردار. مُعقِر؛ مرد بسیار آب و زمین و باسامان (منتهی الارب). || مرد متدین. صابر. پرهیزکار. زاهد. || عاقل. بافراست. (ناظم الاطباء).
(اِخ) نام خانوادگی خاندانی نقاش در ایتالیا که معروفترین افراد آن ژاک باسان بوده است. (متولد و متوفی در باسانو ۱۵۱۰ -۱۵۹۲ م.). سپس فرانسسکو باسانو (۱۵۴۹ -۱۵۹۲ م.) و لاندرو باسانو (۱۵۵۸ -۱۶ ...
(اِخ) دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد که در ۷۵۰۰گزی شمال خاوری سردشت و در ۴ هزارگزی شمال راه بیوران به سردشت قرار گرفته است. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معت ...
(اِ) نوعی از ریحان باشد که آنرا مرزنگوش خوانند. و بعربی آذان الفار گویند. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج). و سبب این اسم (یعنی مرزنگوش) آن است که مرز را موش گویند و آن به گوش موش شبیه است ...
اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم؛ فلان. * باستار و بیستار: [قدیمی] فلان و بهمان.
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر مبهم) (باستار و بیستار) از الفاظ متتابعه است مانند فلان و بهمان. (انجمن آرای ناصری). چون لفظ فلان و بهمان است. (فرهنگ اسدی) (فرهنگ اوبهی). و استعمالش در اوصاف [ اصناف؟ ] مجهوله شایع ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.