[ جَ رَ ] (اِخ) ابن احمد مکنی به ابوالمعالی و ملقب به قدرخان. از ممدوحان رشیدی سمرقندی است. (از لباب الالباب عوفی چ ادوارد برون ج ۲ ص ۱۶۷). رشیدی در مدح او گوید: شاه اعظم خسرو ترک و عجم ...
لغتنامه دهخدا
[ جَ رَ ] (اِخ) ابن عمربن طغرل خان از امراء بخارا است. نرشخی هنگام بحث از جامع بخارا از صاحب ترجمه چنین یاد میکند؛ تا بروزگار که قدرخان جبرئیل بن عمربن طغرل خان ببخارا امیر شد. و نام او طغ ...
[ جَ رَ ] (اِخ) (شیخ...) کردی. محدث است. مرحوم قزوینی در حاشیهٔ ص ۱۱۱ شدالازار چنین نویسد: شرح حالی از این شخص در هیچ جا نیافتم ولی یافعی در حوادث سنهٔ ۶۷۶ هـ .ق . که سال وفات یحیی بن شرف ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.