[ دَ ] (مص) بازی کردن. باختن. (شعوری ج ۱ ص ۱۸۰) (ناظم الاطباء) (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین): زمانی سوی گوسفندان شویم ز بازیدن و لهو خندان شویم.فردوسی. چو طفل باهمه بازید و بی وفائی کرد عجب ت ...
لغتنامه دهخدا
[ اَمْ دَ ] (مص) شریک شدن در هر سرمایهٔ عمومی که در سود و زیان شرکت داشته باشد. (ناظم الاطباء). شرکت. (شعوری ج ۱ ورق ۱۲۳ الف). || ترقی دادن. (ناظم الاطباء).
[ شِ / شَ رَ دَ ] (مص مرکب) شطرنج بازی کردن. شطرنج باختن. (یادداشت مؤلف): عشق بازیدن چنان شطرنج بازیدن بود عاشقا گردن نبازی دست سوی او میاز. منوچهری. رجوع به شطرنج باختن شود.
[ دَ ] (مص مرکب) نیزه زدن. || با نیزه بازی کردن. (ناظم الاطباء). (محتمل است که چوب یازیدن باشد).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.