[ اَشْ یُ ] (ع اِ) جِ شیار. (منتهی الارب). جِ شیار که بمعنی روز شنبه باشد. (آنندراج). و رجوع به شیار شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَشْ یَ ] (ص تفضیلی) قاآنی این صیغهٔ تفضیلی را از شیر جعل کرده است : خندهٔ او گاه خشم خندهٔ شیر نر است هرکه نگرید از آن خنده ز شیر اشیر است قافیه گو جعل باش جعل ز من درخور است رتبت م ...
[ اَ ] (اِخ) (خوشحال) پسر هشتمینِ یعقوب بود که زلفه برایش تولید نمود. و او را چهار پسر و یک دختر بود. (قاموس کتاب مقدس). و از زلفه دو پسر تولد کردند، کاد و اشر و بروایتی جاد و اشر. (ح ...
[ اَ ] (اِخ) شهریست در جبال بربر بمغرب در مرز افریقیهٔ غربی که مقابل بجانه در دشت واقع است و نخستین کسی که آنرا بنیان نهاد زیری بن مناد رئیس قبیلهٔ صنهاجی و جد معزبن بادیس از ملوک افریقیه ...
[ اَ رَ ] (اِخ) شهریست در مغرب و از آنست عبداللََّه حافظ نحوی که پدرش محمد نام داشت. (منتهی الارب). و این همان اشیر است. رجوع به اشیر و اشیری شود.
[ بَ ] (ع اِ) باستیانها. از لغات مولده است. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس).
(تَ) (اِ.)۱- مادهای سفید رنگ که از درون نی هندی گیرند. در گذشته در طب به کار میرفت.۲- اول صبح، اول هر چیزی.۳- خبر خوش، مژده.
فرهنگ فارسی معین
۱. (زیستشناسی) گیاهی با ساقۀ بندبند و میانتهی. ۲. مادهای مرکب از آهک، سیلیس، و پتاس که از گیاهی به همین نام تهیه میشود و در قدیم به عنوان داروی تببر، ضد استف ...
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ ] (ع اِ) جِ تبشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مژده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشری. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و آنرا نظیر نباشد جز تعاشیب الارض و تعاجیب الدهر و تفا ...
[ تَ رُصْ صُ ] (ع اِ مرکب) تباشیر صبح. رجوع به تباشیر صبح شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.